۴ دوره تاریخ فلسفه یازدهم: معرفی جامع + نام هر دوره

۴ دوره تاریخ فلسفه یازدهم: معرفی جامع + نام هر دوره

چهار دوره تاریخ فلسفه را نام ببرید فلسفه یازدهم

تاریخ فلسفه به چهار دوره اصلی شامل فلسفه باستان، فلسفه قرون وسطی، فلسفه جدید (مدرن) و فلسفه معاصر تقسیم می شود که هر یک ویژگی ها، فلاسفه کلیدی و مباحث محوری خاص خود را دارند. درک این تقسیم بندی برای دانش آموزان پایه یازدهم جهت شناخت سیر تحول اندیشه و مبانی فلسفی ضروری است.

تاریخ فلسفه، داستانی طولانی و پرفرازونشیب از تلاش انسان برای فهم جهان، خود و جایگاهش در هستی است. این سفر فکری از زمانی آغاز شد که انسان شروع به پرسش های بنیادین درباره واقعیت، معرفت، اخلاق و زیبایی کرد. تقسیم بندی تاریخ فلسفه به دوره های مشخص، صرفاً یک دسته بندی خشک و دانشگاهی نیست؛ بلکه راهنمایی است برای درک بهتر چگونگی شکل گیری، تحول و تأثیرگذاری ایده ها و مکاتب مختلف بر یکدیگر. این تقسیم بندی به ما کمک می کند تا ببینیم چگونه هر دوره، بر اساس شرایط اجتماعی، سیاسی، علمی و فرهنگی زمان خود، به پرسش های فلسفی پاسخ داده و راه را برای اندیشه های جدید هموار کرده است.

برای دانش آموزان پایه یازدهم، آشنایی با این چهار دوره نه تنها برای موفقیت در امتحانات و درک عمیق تر مباحث کتاب درسی اهمیت دارد، بلکه بستری فراهم می آورد تا با میراث غنی فکری بشر آشنا شده و توانایی تحلیل و تفکر نقادانه خود را تقویت کنند. در این مقاله، به معرفی جامع و دقیق این چهار دوره خواهیم پرداخت، ویژگی های بارز هر کدام را شرح خواهیم داد و به مهم ترین فلاسفه و مباحث مطرح در آن ها اشاره خواهیم کرد تا تصویری روشن و سازمان یافته از سیر تاریخ فلسفه برای شما فراهم شود.

تقسیم بندی اصلی دوره های تاریخ فلسفه

تقسیم بندی تاریخ فلسفه به دوره های مشخص، ابزاری کارآمد برای مطالعه و تحلیل سیر تحول اندیشه ها در طول زمان است. اگرچه این دسته بندی ها ممکن است در جزئیات میان فلاسفه و مورخان فلسفه متفاوت باشد، اما چهار دوره اصلی که در کتب درسی و منابع آکادمیک، به ویژه برای دانش آموزان، مورد پذیرش عام قرار گرفته اند، عبارتند از: فلسفه باستان، فلسفه قرون وسطی، فلسفه جدید (مدرن) و فلسفه معاصر. هر یک از این دوره ها نمایانگر یک مرحله کلیدی در تکامل فکری بشر هستند که با تغییرات بنیادین در رویکردها، پرسش ها و تمرکز فلاسفه همراه بوده اند.

فلسفه باستان، با تمرکز بر جهان شناسی و اخلاق، پایه های تفکر فلسفی را بنا نهاد. پس از آن، فلسفه قرون وسطی با محوریت دین و الهیات، تلاش کرد تا عقل و وحی را با یکدیگر آشتی دهد. دوره جدید، با ظهور اومانیسم و علم مدرن، نگاه را از آسمان به زمین و از خدا به انسان برگرداند و سرانجام، فلسفه معاصر با تنوع بی نظیر مکاتب و چالش های جدید، به مسائل پیچیده دنیای امروز می پردازد. در ادامه به تفصیل به بررسی هر یک از این دوره ها خواهیم پرداخت.

دوره اول: فلسفه باستان (Ancient Philosophy)

فلسفه باستان که عمدتاً ریشه های آن در یونان باستان است، نقطه آغازین تفکر فلسفی نظام مند محسوب می شود. این دوره از قرن ششم قبل از میلاد آغاز شده و تا قرن پنجم میلادی، همزمان با افول امپراتوری روم و شروع قرون وسطی، ادامه می یابد. در این دوره، فلاسفه برای اولین بار به جای پذیرش اساطیر و خرافات، تلاش کردند تا با استفاده از عقل و استدلال به پرسش های بنیادین درباره هستی، جهان، انسان و اخلاق پاسخ دهند.

ویژگی های اصلی فلسفه باستان

  • تمرکز بر جهان شناسی و هستی شناسی (متافیزیک): فلاسفه اولیه به دنبال یافتن «اصل» یا «آرخه» (Arche) جهان بودند؛ جوهری که همه چیز از آن سرچشمه می گیرد و به آن بازمی گردد.
  • تأکید بر عقل و استدلال: عقل به عنوان ابزاری برای شناخت حقیقت و رسیدن به دانش مورد توجه قرار گرفت. منطق ارسطویی، نمونه بارز این رویکرد است.
  • ارتباط تنگاتنگ با اخلاق و سیاست: فلاسفه بزرگی چون سقراط، افلاطون و ارسطو به شدت به مسائل اخلاقی و چگونگی زندگی نیک و تشکیل جامعه ای عادلانه می پرداختند.
  • طبیعت گرایی اولیه: بسیاری از فلاسفه پیشاسقراطی تلاش کردند تا پدیده های طبیعی را بر اساس عناصر مادی توضیح دهند.

فلاسفه برجسته و خلاصه ای از مباحث آن ها

فلسفه باستان مهد ظهور شخصیت هایی است که تأثیری بی بدیل بر کل تاریخ اندیشه بشری گذاشتند:

پیشاسقراطیان

این گروه از فلاسفه پیش از سقراط زندگی می کردند و عمدتاً به طبیعت و یافتن اصل جهان می پرداختند:

  • تالس: آب را اصل همه چیز می دانست.
  • هراکلیتوس: معتقد بود «همه چیز در حال شدن است» و تغییر جوهر هستی است.
  • پارمنیدس: برخلاف هراکلیتوس، بر ثبات و تغییرناپذیری هستی تأکید داشت.

سقراط (469-399 ق.م)

سقراط، معلم اخلاق آتن، تمرکز فلسفه را از طبیعت به انسان و مسائل اخلاقی تغییر داد. او بر اهمیت خودشناسی، فضیلت و جهل فلسفی تأکید داشت (من تنها این را می دانم که هیچ نمی دانم). سقراط شیوه پرسش و پاسخ (دیالکتیک) را برای رسیدن به حقیقت به کار می برد و معتقد بود فضیلت همان دانش است و هیچ کس دانسته مرتکب بدی نمی شود.

افلاطون (428/427-348/347 ق.م)

شاگرد برجسته سقراط، نظریه مُثُل (Ideas/Forms) را مطرح کرد. او معتقد بود دنیای محسوسات که با حواس درک می کنیم، سایه ای از دنیای حقیقی و ثابت ایده هاست. مثال معروف او، تمثیل غار، به خوبی این دیدگاه را شرح می دهد. افلاطون در کتاب «جمهوریت»، به طراحی جامعه ای آرمانی با حاکمیت فلاسفه می پردازد.

ارسطو (384-322 ق.م)

شاگرد افلاطون و معلم اسکندر مقدونی، تأثیری شگرف بر علوم و فلسفه گذاشت. او را «پدر منطق» می دانند. ارسطو بر خلاف افلاطون، بر مشاهده و تجربه تأکید داشت و معتقد بود ایده ها جدای از موجودات نیستند، بلکه در دل آن ها نهفته اند. نظریه «علت های چهارگانه» (مادی، صوری، فاعلی، غایی) و «اخلاق نیکوماخوسی» که بر سعادت و حد وسط تأکید دارد، از مهم ترین مباحث اوست. او در متافیزیک، درباره هستی به عنوان هستی بحث می کند و به «محرک نامتحرک» به عنوان علت اول می رسد.

اهمیت و تأثیر فلسفه باستان

فلسفه باستان نه تنها پایه های مباحث اصلی فلسفی مانند هستی شناسی، معرفت شناسی، اخلاق و سیاست را بنا نهاد، بلکه تفکر نقادانه و عقلانی را به عنوان ابزاری برای فهم جهان معرفی کرد. این دوره الهام بخش فلاسفه قرون بعدی، هم در شرق و هم در غرب، بود و میراث آن تا به امروز در اندیشه بشر جاری است.

فلسفه باستان بستر تولد تفکر عقلانی بود که برای اولین بار انسان را به جای پذیرش کورکورانه، به پرسشگری و تأمل درباره واقعیت سوق داد.

دوره دوم: فلسفه قرون وسطی (Medieval Philosophy)

فلسفه قرون وسطی، که از قرن 5 میلادی (با سقوط امپراتوری روم غربی) آغاز و تا قرن 15 میلادی (با رنسانس و کشف آمریکا) ادامه می یابد، دوره ای است که تفکر فلسفی به شدت تحت تأثیر و تعامل با دین قرار گرفت. در غرب، مسیحیت و در جهان اسلام، دین اسلام، محور اصلی مباحث فلسفی را تشکیل می دادند. در این دوره، فلاسفه تلاش کردند تا میان عقل و وحی، و فلسفه و الهیات، سازش و هماهنگی برقرار کنند.

ویژگی های اصلی فلسفه قرون وسطی

  • محوریت دین: دین (اسلام یا مسیحیت) منبع اصلی الهام و چارچوب فکری برای فلاسفه بود. هدف اصلی، فهم و دفاع عقلانی از اصول ایمان بود.
  • تلاش برای سازش میان عقل و وحی: فلاسفه می کوشیدند نشان دهند که آموزه های دینی با استدلال های عقلی سازگارند و عقل می تواند ایمان را تقویت کند.
  • تمرکز بر اثبات وجود خدا و مسائل الهیاتی: بسیاری از مباحث حول محور خداشناسی، صفات الهی، خلقت، روح و زندگی پس از مرگ می چرخید.
  • ظهور فلسفه اسلامی: در شرق، فلسفه اسلامی به عنوان یک شاخه مستقل و بسیار تأثیرگذار شکوفا شد.
  • تفسیر و شرح آثار فلاسفه یونان: بسیاری از فلاسفه قرون وسطی، به ویژه در جهان اسلام، به حفظ، ترجمه و تفسیر آثار افلاطون و ارسطو پرداختند که در غرب فراموش شده بود.

فلاسفه برجسته و خلاصه ای از مباحث آن ها

فلاسفه این دوره، نقش مهمی در بسط و پیوند فلسفه با الهیات ایفا کردند:

فلسفه اسلامی

فلسفه اسلامی، که در این دوره به اوج خود رسید، مکاتب و فلاسفه بزرگی را به جهان معرفی کرد:

  • فارابی (870-950 م): او را «معلم ثانی» (پس از ارسطو به عنوان معلم اول) می دانند. فارابی بر پایه فلسفه ارسطو و افلاطون، نظریه «عقل فعال» و «مدینه فاضله» را مطرح کرد و به تفکیک فلسفه عملی و نظری پرداخت.
  • ابن سینا (980-1037 م): معروف به «شیخ الرئیس»، یکی از بزرگ ترین پزشکان و فلاسفه جهان اسلام است. کتاب های «شفا» و «قانون در طب» از مهم ترین آثار اوست. در فلسفه، او به تفصیل به هستی شناسی پرداخت و میان «واجب الوجود» (خدا) و «ممکن الوجود» (مخلوقات) تمایز قائل شد. نظریه نفس او نیز بسیار تأثیرگذار بود.
  • غزالی (1058-1111 م): او با کتاب «تهافت الفلاسفه» (تناقضات فلاسفه) به نقد دیدگاه های فلسفی (به ویژه ابن سینا) پرداخت و معتقد بود عقل در شناخت برخی حقایق ناتوان است و نیاز به وحی و شهود وجود دارد. نقد او به فلسفه، تأثیر زیادی بر سیر فلسفه اسلامی گذاشت.
  • ملاصدرا (1571/2-1640 م): اگرچه او در اواخر قرون وسطی و اوایل دوران مدرن می زیست، اما فلسفه او اوج حکمت اسلامی محسوب می شود. او با «حکمت متعالیه» خود، سنت های مشاء (ارسطویی)، اشراق (افلاطونی) و عرفان را با یکدیگر ترکیب کرد. نظریه «اصالت وجود» (به جای ماهیت) و «حرکت جوهری» (تغییر و تکامل در ذات موجودات) از مهم ترین نوآوری های اوست.

فلسفه مسیحی

فلاسفه مسیحی نیز تلاش کردند تا ایمان و عقل را در کنار هم قرار دهند:

  • آگوستین (354-430 م): یکی از تأثیرگذارترین متفکران اولیه مسیحی. او بر اهمیت ایمان برای رسیدن به فهم تأکید داشت (می فهمم تا ایمان آورم). مباحث او درباره شر، زمان، اراده آزاد و فیض الهی بسیار مهم است.
  • توماس آکویناس (1225-1274 م): او تلاش کرد تا فلسفه ارسطو را با الهیات مسیحی ترکیب کند و به عنوان بزرگ ترین متفکر مکتب «اسکولاستیک» شناخته می شود. او پنج برهان برای اثبات وجود خدا (از جمله برهان حرکت و علت اول) ارائه داد و به تمایز میان عقل و ایمان، و نقش هر یک در شناخت حقیقت پرداخت.

اهمیت و تأثیر فلسفه قرون وسطی

این دوره نه تنها باعث حفظ و گسترش میراث فلسفه یونان (به ویژه توسط فلاسفه اسلامی) شد، بلکه به شکل گیری فلسفه های عمیق و پیچیده ای بر پایه دین انجامید. تعامل میان عقل و وحی، پرسش های جدیدی را در زمینه معرفت شناسی و هستی شناسی مطرح کرد که تأثیرات آن تا دوره های بعدی نیز ادامه یافت.

دوره سوم: فلسفه جدید یا مدرن (Modern Philosophy)

فلسفه جدید یا مدرن از قرن 17 میلادی و همزمان با رنسانس، انقلاب علمی و اصلاحات دینی آغاز می شود و تا اواخر قرن 19 ادامه می یابد. این دوره با تغییرات بنیادین در نگرش انسان به خود، جهان و جایگاهش در آن همراه بود. جدایی تدریجی فلسفه از سلطه الهیات و تمرکز بر سوژه (انسان) و توانایی های شناخت او، از ویژگی های بارز این دوره است.

ویژگی های اصلی فلسفه جدید

  • جدایی از سلطه دین و الهیات: اگرچه فلاسفه هنوز به مسائل دینی می پرداختند، اما فلسفه به تدریج استقلال بیشتری از الهیات یافت.
  • تمرکز بر شناخت شناسی (اپیستمولوژی) و فلسفه ذهن: پرسش اصلی به این سمت رفت که چگونه می توانیم چیزی را بشناسیم؟ و حدود معرفت انسانی چیست؟
  • ظهور دو جریان اصلی: عقل گرایی (Rationalism) و تجربه گرایی (Empiricism):
    • عقل گرایان: معتقد بودند منشأ اصلی دانش، عقل و ایده های فطری است.
    • تجربه گرایان: بر این باور بودند که تمام دانش ما از تجربه حسی نشأت می گیرد.
  • رشد چشمگیر علوم طبیعی: کشفیات علمی (مانند قوانین نیوتن) تأثیر عمیقی بر تفکر فلسفی گذاشت و مدل های مکانیکی برای توضیح جهان ارائه شد.
  • اومانیسم و فردگرایی: انسان و توانایی های او به مرکز توجه فلاسفه تبدیل شد.

فلاسفه برجسته و خلاصه ای از مباحث آن ها

این دوره شاهد ظهور فلاسفه ای است که رویکردهای جدیدی را در فلسفه بنیان نهادند:

عقل گرایان

عقل گرایی، با تأکید بر نقش عقل در کسب معرفت، در قاره اروپا شکوفا شد:

  • رنه دکارت (1596-1650): پدر فلسفه جدید و بنیان گذار عقل گرایی. او با «شک دکارتی» خود، هر چیزی را مورد تردید قرار داد تا به یقینی مطلق برسد. جمله معروف او، من می اندیشم، پس هستم (Cogito, ergo sum)، نقطه آغازین فلسفه اوست. دکارت به تمایز میان دو جوهر مجزا (نفس اندیشنده و بدن مادی) اعتقاد داشت و برای اثبات وجود خدا نیز برهان هایی ارائه کرد.
  • باروخ اسپینوزا (1632-1677): او نظام فلسفی خود را به شیوه هندسی ارائه داد و معتقد بود تنها یک جوهر واحد (خدا یا طبیعت) وجود دارد که همه چیز تجلی آن است. او به «وحدت وجود» گرایش داشت.
  • گوتفرید ویلهلم لایب نیتس (1646-1716): او نظریه «مونادها» (ذرات بنیادین و بی شکل و ناپیدا) را مطرح کرد که هر یک نماینده ای از کل جهان هستند. او به «هماهنگی از پیش تعیین شده» باور داشت.

تجربه گرایان

تجربه گرایی، که بر نقش تجربه حسی در کسب معرفت تأکید داشت، در انگلستان توسعه یافت:

  • جان لاک (1632-1704): او معتقد بود ذهن انسان در بدو تولد مانند «لوح سفید» (Tabula Rasa) است و تمام دانش ما از تجربه (حسی و درونی) نشأت می گیرد. او به حقوق طبیعی انسان (زندگی، آزادی، مالکیت) نیز اشاره کرد.
  • جرج برکلی (1685-1753): او با افراط در تجربه گرایی به این نتیجه رسید که «هستی همان ادراک شدن است» (Esse est percipi). یعنی اشیاء تنها در صورتی وجود دارند که ادراک شوند.
  • دیوید هیوم (1711-1776): او با شکاکیت رادیکال خود، علیت، استقرا و حتی وجود جوهر را زیر سوال برد. نقد او به علیت و استقرا، تأثیر عمیقی بر فیلسوفان بعدی از جمله کانت گذاشت.

ایمانوئل کانت (1724-1804)

کانت را می توان نقطه اوج فلسفه مدرن دانست. او تلاش کرد تا میان عقل گرایی و تجربه گرایی سنتز ایجاد کند. کانت معتقد بود که دانش ما نه کاملاً از تجربه و نه کاملاً از عقل نشأت می گیرد، بلکه محصول تعامل آن هاست. ذهن انسان با «مقولات فاهمه» (مانند علیت، وحدت، کثرت) و «شهودهای پیشینی» (مانند زمان و مکان)، داده های حسی را ساختار می بخشد. فلسفه او را «فلسفه انتقادی» می نامند. در اخلاق، کانت بر «اخلاق وظیفه گرا» تأکید داشت و معتقد بود عمل اخلاقی باید بر اساس «امر مطلق» (قاعده ای که همیشه و در همه جا معتبر است) صورت گیرد.

اهمیت و تأثیر فلسفه جدید

فلسفه جدید با تمرکز بر شناخت شناسی و سوژه انسانی، انقلابی در تفکر فلسفی ایجاد کرد. این دوره مبانی فلسفه غربی نوین را شکل داد و تأثیر عمیقی بر علم، سیاست، اخلاق و هنر گذاشت. پرسش های مطرح شده در این دوره، همچنان در فلسفه معاصر نیز مطرح هستند.

دوره چهارم: فلسفه معاصر (Contemporary Philosophy)

فلسفه معاصر از اواخر قرن 19 میلادی آغاز شده و تا به امروز ادامه دارد. این دوره با تنوع بی نظیر مکاتب و گرایش ها، پاسخ به چالش های جدید دنیای مدرن و پیچیدگی های انسان و جامعه را هدف قرار داده است. پس از کانت و فلاسفه ایده آلیست آلمانی، فلسفه وارد مسیرهای مختلفی شد که اغلب به نقد متافیزیک سنتی و تمرکز بر مسائل جزئی تر مانند زبان، معنا، ذهن، هویت، قدرت و تکنولوژی می پردازند.

ویژگی های اصلی فلسفه معاصر

  • تنوع و گستردگی مکاتب: برخلاف دوره های پیشین که جریان های اصلی مشخص تری داشتند، فلسفه معاصر شامل مکاتب متعددی مانند پدیدارشناسی، اگزیستانسیالیسم، فلسفه تحلیلی، پست مدرنیسم، ساختارگرایی، هرمنوتیک و… است.
  • نقد متافیزیک سنتی: بسیاری از فلاسفه این دوره، به نقد بنیادهای متافیزیک سنتی و پرسش های بزرگ و کلی گذشته پرداختند.
  • تمرکز بر زبان و معنا: به ویژه در فلسفه تحلیلی، زبان و چگونگی تأثیر آن بر شناخت و فهم، به محوریت رسید.
  • پیدایش فلسفه های قاره ای و تحلیلی: این دو جریان اصلی (با تمرکز جغرافیایی و رویکردی متفاوت) بسیاری از مباحث فلسفه معاصر را شکل داده اند.
  • بررسی چالش های دنیای مدرن: فلاسفه به مسائلی مانند بحران های هویتی، تأثیر تکنولوژی، قدرت، جنسیت، محیط زیست و جهانی سازی می پردازند.

فلاسفه برجسته و خلاصه ای از مباحث آن ها

فلاسفه معاصر، با رویکردهای نوآورانه، به بررسی ابعاد جدیدی از واقعیت پرداختند:

  • فردریش نیچه (1844-1900): او را فیلسوف «نقد ارزش ها» می دانند. نیچه با جمله اش خدا مرده است، به معنای زوال ارزش های سنتی و دینی در دنیای مدرن اشاره کرد. او مفاهیمی مانند «اراده قدرت»، «ابرمرد» و «بازگشت جاودانه یکسان» را مطرح کرد و به روان شناسی اخلاق پرداخت.
  • مارتین هایدگر (1889-1976): یکی از مهم ترین فلاسفه مکتب پدیدارشناسی و اگزیستانسیالیسم. کتاب اصلی او، «هستی و زمان»، به بررسی معنای هستی و وجود انسانی (دازاین) می پردازد. هایدگر بر اصالت وجود، اضطراب و مواجهه انسان با مرگ تأکید داشت.
  • لودویگ ویتگنشتاین (1889-1951): یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه قرن 20 در حوزه فلسفه تحلیلی و فلسفه زبان. او در ابتدا معتقد بود زبان تصویری از واقعیت است، اما بعدها دیدگاه خود را تغییر داد و به «بازی های زبانی» و نقش کاربرد زبان در شکل گیری معنا پرداخت.
  • ژان-پل سارتر (1905-1980): از برجسته ترین نمایندگان اگزیستانسیالیسم. او با جمله وجود بر ماهیت مقدم است، بر آزادی مطلق انسان و مسئولیت ناشی از آن تأکید داشت. انسان محکوم به آزادی است و باید معنای زندگی خود را بیافریند.
  • میشل فوکو (1926-1984): او به بررسی «دانش» و «قدرت» و چگونگی شکل گیری نهادها و گفتمان ها در طول تاریخ پرداخت. فوکو نشان داد که چگونه قدرت نه تنها سرکوب می کند، بلکه به تولید دانش و هویت نیز می پردازد.

اهمیت و تأثیر فلسفه معاصر

فلسفه معاصر با تنوع و پیچیدگی خود، چالش های بی شماری را برای فهم انسان و جهان مطرح کرده است. این دوره به ما می آموزد که چگونه به مسائل پیچیده و چندوجهی دنیای امروز (مانند هوش مصنوعی، اخلاق زیستی، عدالت اجتماعی) بپردازیم و از دیدگاه های مختلف به آن ها نگاه کنیم. این دوره نشان دهنده پویایی و تکامل بی وقفه تفکر فلسفی در پاسخ به شرایط متغیر زندگی بشری است.

جمع بندی: اهمیت درک پیوستگی تاریخ فلسفه

همانطور که دیدیم، تاریخ فلسفه نه یک رشته از وقایع بی ارتباط، بلکه جریانی پیوسته و پویا است که در آن هر دوره، بر مبنای دستاوردهای پیشین شکل می گیرد و بستر را برای تحولات بعدی فراهم می آورد. از پرسش های بنیادین فلاسفه باستان درباره هستی و طبیعت، تا تلاش های قرون وسطی برای آشتی دادن عقل و وحی، و از انقلاب شناخت شناسی دوره جدید تا تنوع بی کران مکاتب معاصر، همگی حلقه های یک زنجیره فکری عظیم هستند.

درک این پیوستگی به ما کمک می کند تا فلسفه را نه تنها به عنوان مجموعه ای از نظریات انتزاعی، بلکه به عنوان تلاشی مداوم برای فهم بهتر جهان و جایگاه انسان در آن ببینیم. برای دانش آموزان پایه یازدهم، این بینش فراتر از حفظ نام ها و نظریات است؛ به آن ها می آموزد که چگونه به صورت نقادانه فکر کنند، پرسش های عمیق مطرح کنند و راه حل هایی برای چالش های پیش روی خود و جامعه بیابند. تاریخ فلسفه، در حقیقت، آینه ای است که در آن می توانیم بازتاب سفر فکری انسان را در طول تاریخ مشاهده کنیم و از آن برای روشنگری مسیر آینده بهره ببریم.

دوره فلسفی زمان بندی تقریبی ویژگی های اصلی فلاسفه کلیدی مباحث محوری
فلسفه باستان قرن 6 ق.م تا قرن 5 م پایه گذاری عقل گرایی، جستجوی اصل جهان، اخلاق و سیاست سقراط، افلاطون، ارسطو هستی شناسی، اخلاق، معرفت، حکومت آرمانی
فلسفه قرون وسطی قرن 5 تا قرن 15 م پیوند عقل و وحی، الهیات محور، ظهور فلسفه اسلامی فارابی، ابن سینا، توماس آکویناس، ملاصدرا اثبات وجود خدا، نفس، خیر و شر، سازش عقل و ایمان
فلسفه جدید (مدرن) قرن 17 تا قرن 19 م استقلال فلسفه از دین، محوریت سوژه و شناخت، عقل گرایی و تجربه گرایی دکارت، لاک، هیوم، کانت معرفت شناسی، ذهن، آزادی، اخلاق وظیفه گرا، بنیان های علم
فلسفه معاصر اواخر قرن 19 تا امروز تنوع مکاتب، نقد متافیزیک سنتی، تمرکز بر زبان، قدرت، اگزیستانسیالیسم نیچه، هایدگر، ویتگنشتاین، سارتر، فوکو زبان و معنا، وجود انسانی، ساختار قدرت، نقد ارزش ها، فلسفه علم و تکنولوژی

مطالعه تاریخ فلسفه بیش از آنکه مجموعه ای از اطلاعات تاریخی باشد، فرصتی است برای تمرین اندیشیدن، نقد کردن و درک چگونگی شکل گیری جهان بینی های مختلف. این چهار دوره، نقشه ای را ارائه می دهند که به شما کمک می کند تا در دنیای پر پیچ وخم اندیشه های فلسفی راه خود را پیدا کرده و به درک عمیق تری از مبانی فکری بشر دست یابید.

آیا شما به دنبال کسب اطلاعات بیشتر در مورد "۴ دوره تاریخ فلسفه یازدهم: معرفی جامع + نام هر دوره" هستید؟ با کلیک بر روی آموزش، آیا به دنبال موضوعات مشابهی هستید؟ برای کشف محتواهای بیشتر، از منوی جستجو استفاده کنید. همچنین، ممکن است در این دسته بندی، سریال ها، فیلم ها، کتاب ها و مقالات مفیدی نیز برای شما قرار داشته باشند. بنابراین، همین حالا برای کشف دنیای جذاب و گسترده ی محتواهای مرتبط با "۴ دوره تاریخ فلسفه یازدهم: معرفی جامع + نام هر دوره"، کلیک کنید.